کلبه ما

سلام بر کسانی که  در پس تمام دردهای هر روز، کمی امید به رهایی  میان دلهایشان کاشته‌اند ✨   🌿

صبح منچستری بعد شیفت شب

کارخانه


 
+ |پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ | 7:7 |حامد |

چقدر امشب بد بود

اعصاب آدم رو خرد میکنند. آدم لیسانس بگیره بره توی کارخونه ای که در حد کارگر صفر هم بهت اهمیت ندند .

اینارو بیخیال امشب فکرم درگیر جام جهانی بود یعنی چند هفته هست همینطوره

کاشکی میتونستم یطوری برم قطر و بهترین رویداد جهان رو از نزدیک ببینم.

فکر کن جام جهانی فوتبال اومده باشه نزدیک ترین کشور همسایه و من نتونم برم .

آدم بره یکم هم زبانش خوب باشه با تمام مردم جهان حرف بزنه .

فکر کن یکی از برزیل،یکی از آرژانتین یکی از ژاپن یکی از آفریقا هزاران نفر از تمام نقاط دنیا رو ببینی و ارتباط بگیری .

واقعا حیفه آدم اینجا باشه ‌‌‌‌نتونه بره

دوستان بنظرتون دلو بزنم به دریا و برم قطر؟؟؟

حیف که ادم نره دو روز هم بشه بریم و برگردیم .


 
+ |چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۱ | 7:54 |حامد |

سلام خوبید

امروز روز کتاب و کتابخوانی هست

زود یه دونه یا چندتا کتاب خوب کودکی یا بزرگسالی خوندید رو برام بنویسید

_______________________________

خودم کودکی کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب رو خیلی دوست داشتم و الان هم

سینوهه پزشک مخصوص فرعون و

اثر مرکب رو خیلی دوست داشتم .

کتاب سینوهه کتابیه که تقریبا ماله 2500 سال پیشه و واقعی از اون زمان رسیده و واقعا اون زمون رو دقیقا روایت میکنه از آدماش و جنگ هاش و از زمان مصر و سوریه و حتی ایران

خیلی جالب بود برام و در آخر کتاب رو داخل یه صندوقچه در قبر خودش دفن میکنن و کتاب میرسه دست ماها

من که صوتی رو گوش دادم خیلی خوب بود و واقعا هر شبی که شیفته شب بودم زود میخواستم که برم و بقیه داستان رو گوش بدم .

تاریخی اجتماعی پزشکی و حتی یموقع هم تراژدی میشه و عشق سینوهه کشته میشه

قصه های خوب برای بچه ها خوب

روز کتاب و کتابخوانی


برچسب‌ها:
سینوهه پزشک مخصوص فرعون, کتابخانه, کتابخوانی, کودکی
 
+ |سه شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱ | 16:46 |حامد |

من سزاوار نبودم که کسی
یاد یک خاطره را

با لبی تشنهء عشق

بر لبم بنشاند ....

تا در عمری که در آن

حسرت و ناکامیست

در شب تنهائی

به تجسم به تماشا ایستم !

کولهء خاطره ام

وه چه خالی مانده ست

من تهی گشته ام ز عشق

تهی گشته ام ز شوق

ولی ....

باز باید باشم !

لا اقل دردی هست

که به آن میسوزم

و کسی نیست مرا دریابد

و کسی نیست تهی بودن را

از دلم پاک کند ....

تا به یک وعدهء پوچ

سبد خالی این خاطره را

پراحساس کند ...........


 
+ |یکشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۱ | 16:32 |حامد |

بیا ادامه


ادامه مطلب
 
+ |شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱ | 16:51 |حامد |

سلام باران

حجم تهی شده از بارش های بی وقفه ات فرو دست ابهای سهراب را گل کرده است.

بیا آب را گل نکنیم ،بیا بر سر درویش لب رود سخت بباریم....

بیا تا کوچه باغهای سهراب را شاد کنیم ،مردم بالا دست باران را خوب می فهمند

بیا امشب در تمام حجم خالی شده از مهربانی های این سرزمین جاری شویم

بیا بر سر همه مردمان بباریم

منبع

اسپریچو


 
+ |چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ | 20:52 |حامد |

هوا بشدت منچستریه !!

به به خدایا شکرت

اما این هوا هوای .......


 
+ |چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ | 15:27 |حامد |

صدایت می‌زنم

گوش بده ، قلبم صدایت می‌زند

شب گِرداگِردَم حصار کشیده است

و من به تو نگاه می‌کنم

از پنجره‌های دلم به ستاره‌هایت نگاه می‌کنم

چرا که هر ستاره آفتابی‌ست

من آفتاب را باور دارم

من دریا را باور دارم

و چشم‌های تو سرچشمه‌ی دریاهاست


 
+ |چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ | 0:34 |حامد |

از قضا آیینه چینی شکست

و زیب‌النساء (مخفی) بدون درنگ پاسخ داد:

خوب شد، اسباب خودبینی شکست!

بدیهه‌گویی‌های زیب‌النساء

زیب‌النساء متخلص به «مخفی»، شاعره‌ای چیره‌دست و سخنوری توانا بود. پدرش محمد عالمگیر مشهور به محی‌الدین اورنگ زیب‌ پادشاه هند، و مادرش دلرس بانو دختر شاهنوازخان صفوی است.

گویند: روزی «مخفی» با پدر خود گرم صحبت بود. در اثنای صحبت، آیینه چینی تمام قدی که در اطاق پدرش بود و ارزش بسیاری داشت، افتاد و شکست. اورنگ زیب رو به دخترش نمود و گفت:
از قضا آیینه چینی شکست

و زیب‌النساء (مخفی) بدون درنگ پاسخ داد:
خوب شد، اسباب خودبینی شکست!

ای،آبشارنوحه گر از بهر چیستی؟

چین بر جبین فکنده ز اندوه کیستی؟

دردت چه درد بود که چون من تمام شب

سر را به سنگ می زدی و می گریستی؟

از قضا آیینه ی چینی شکست

خوب شد اسباب خودبینی شکست

عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را

دزد دانا می کُشد اوّل چراغ خانه را

آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد

در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را

برو طواف دلی کن که کعبه ی مخفی است

که آن خلیل بنا کرد و این خدا خود ساخت

سال سوم دبیرستان بود ، دبیر ادبیات داشتیم آقای سیف الدین عزیز

خیلی خوب ادبیات رو برامون می‌گفت ، اول و دوم که چیزی نفهمیدم ولی سوم عاشق ادبیات شدم ، ی روز داشت از بدیهه گویی می‌گفت که بیت اول رو گفت و بیت دوم رو من گفت نمیدونم از کجا یادم بود ولی خیلی خوب ادبیات رو تاریخی و بدل بشینه می‌گفت.

خدا خیرش بده وبلاگ نویس خوبی بود و مشوق شد که وبلاگ نویس بشم .

آقای سیف الدین عزیز هرجا هستی دلت شاد و لبت خندان

اینم وبلاگش

وبلاگ آقای سیف الدین دبیر ادبیات سوم دبیرستان ،ریاضی دبیرستان شهید مطهری

www.a23.blogfa.com


 
+ |یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ | 21:36 |حامد |